سخن در دهان و لب خموش پیشانیم دشت جوش سجاده ام بردوش درهای بهشت بسته اند سگهای دوزخ گرسنه اند هستند دیوانه و مدهوش

زندگی مثل یک کشتی میمونه که تو ملوانش هستی که باید هدایتش کنی، ولی گاهی اوقات که خسته شدی میتونی بسپاریش به دست موجها

سمت من هواي زندگي تره /  قايق سوخته رو آب شناوره / سمت من فردا يه تكرار ديگست /  پشت هر ديوار يه ديوار ديگست.

اين روزها انگار آدمها به دست هم پيرمى شوند نه به پاى هم...

مگه اشك چقدر وزن داره...؟ که با جاري شدنش ، اينقدر سبک مي شيم...!

لاله از سوز عطش بنهاده سر بر خاك / ابر بي انصاف را بنگر كه بردريا گريست

خنده ات رو به همه بده ولى لبخندت را به یه نفر عشقت را به همه بده ولى وجودت را به یه نفر بذار همه “عاشقت” باشن ولى “خودت” عاشق یه نفر باش

اگر به جایی رسیدی که حس کردی دیگه به هیچ وجه نمیتونی ادامه بدی اگر ادامه بدی به موفقیت می رسی

یک روز نخ داخل شمع از شمع می پرسه چرا وقتی من می سوزم تو آب می شی شمع می گه مگه می شه تو من بسوزه و من آب نشم

به سلامتى اونایى که جرات دارن میگن دیگه نمیخوامت نه اونایى که میگن : میدونى تو لایق بهتر از منى

همیشه ابر ها می بارند ولی آدم ها عاشق ستاره ها می شوند ...!! نا مردیه نه؟؟؟ اون همه گریه را به یک چشمک فروختن

خاطرات خیلی عجیبند گاهی اوقات می خندیم به روزهای که گریه می کردیم گاهی گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم

حکایت عجیبی ست ! رفتار ما را خداونــــــــــد می بینـــــــد و می پوشــــــــــاند ، مَردم نـــمی بینند و فریــــــــــاد می زنند

در زندگی نه گل باش که اسیر خاک شوی و نه باران که به خاک بیفتی خاک باش که گل از تو بروید و باران به خاطر تو ببارد.

به سرنوشت بگویید اسباب بازی هایش بی جان نیستند...آدمند...میشکنند... آرام تر...!

نیم کیلو باش ولی مرد باش. نیم کیلو باش آدم باش. نیم کیلو باش نا مرد نه باش. نیم کیلو باش ولی زن باش. نیم کیلو باش ...